جدول جو
جدول جو

معنی نام گذاشتن - جستجوی لغت در جدول جو

نام گذاشتن
(جِ شُ دَ)
اسم گذاشتن. اسم چیزی را معین کردن. (ناظم الاطباء). نامیدن. تسمیه. نام نهادن، کنایه از نام به یادگار گذاشتن. (آنندراج). نام باقی گذاشتن. نام از خود بجا گذاشتن
لغت نامه دهخدا
نام گذاشتن
اسم گذاشتن نام دادن تسمیه، نام خود را بیاد گار نهادن نام خود را باقی گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
نام گذاشتن
تسمّيةً
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به عربی
نام گذاشتن
Name
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نام گذاشتن
nommer
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نام گذاشتن
adlandırmak
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
نام گذاشتن
nomear
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نام گذاشتن
nombrar
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نام گذاشتن
nazywać
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به لهستانی
نام گذاشتن
называть
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به روسی
نام گذاشتن
називати
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نام گذاشتن
benoemen
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به هلندی
نام گذاشتن
benennen
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به آلمانی
نام گذاشتن
नाम देना
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به هندی
نام گذاشتن
nominare
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نام گذاشتن
이름을 붙이다
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به کره ای
نام گذاشتن
নাম দেওয়া
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به بنگالی
نام گذاشتن
نام دینا
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به اردو
نام گذاشتن
ตั้งชื่อ
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به تایلندی
نام گذاشتن
memberi nama
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
نام گذاشتن
לקרוא בשם
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به عبری
نام گذاشتن
命名
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به چینی
نام گذاشتن
kumtaja
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
نام گذاشتن
名前を付ける
تصویری از نام گذاشتن
تصویر نام گذاشتن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز گذاشتن
تصویر باز گذاشتن
واگذاشتن، واگذار کردن، سپردن، چیزی را در اختیار کسی گذاشتن، سپردن کاری یا چیزی به دیگری، برای مثال بلبلا مژدۀ بهار بیار / خبر بد به بوم بازگذار (سعدی - ۱۷۴)
دست برداشتن از چیزی یا کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
کنایه از راه رفتن و پا گذاشتن در جایی، قدم نهادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کار گذاشتن
تصویر کار گذاشتن
چیزی را در جایی نصب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گام گذاشتن
تصویر گام گذاشتن
قدم گذاشتن، گام نهادن
فرهنگ فارسی عمید
(زَ کَدَ)
گام گذاردن. رجوع به گام گذاردن شود
لغت نامه دهخدا
(پُ زَ دَ)
دام گستردن. دام پهن کردن. دام نهادن. تله نهادن
لغت نامه دهخدا
کاشتن کسی را چشم به راه گذاشتن، گرفتار کردن دیگری را یا کسی را قال گذاشتن، او را منتظر گذاشتن و نیامدن، کسی را در قبول ضمانت یا کفالتی فریب دادن و خود را از میانه جستن
فرهنگ لغت هوشیار
چند عدد میوه را بالای هم چیدن و آن چنانست که میوه فروشان به هنگام فراوانی میوه برگهای سبز را بالای سینی گسترده چند تا میوه روی هم می چینند و اندک اندک بر روی سینی فاصله داده هر جا چند تای دیگر می گذارند و آن را فال فال می نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غال گذاشتن
تصویر غال گذاشتن
غال گذاشتن کسی را. وی را به وعده خلاف منتظر گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
قدم گذاشتن گام نهادن: درفش منوچهر چون دید سام پیاده شد از اسپ و بگذارد گام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدم گذاشتن
تصویر قدم گذاشتن
گام نهادن پا نهادن پیش رفتن
فرهنگ لغت هوشیار